معنی شهرى در ناحیه سیبرى روسیه

لغت نامه دهخدا

ناحیه

ناحیه. [ی َ / ی ِ] (از ع، اِ) ناحیت. کرانه. طرفی از ولایت. رجوع به ناحیت و ناحیه شود:
آمد خجسته مهرگان جشن بزرگ خسروان
نارنج و نار و ارغوان آورد ازهر ناحیه.
منوچهری.
پایه ٔ منبر او بوسم و بر سر گیرم
که در این ناحیه نقلان به خراسان یابم.
خاقانی.
عزت کعبه بود آن ناحیه
دزدی اعراب و طرف بادیه.
مولوی.
|| هر یک از قسمتهای شهر. بخش. (لغات فرهنگستان).

ناحیه. [] (اِخ) (نهر...) نام نهری درکوفه. حمداﷲ مستوفی آرد: فرات شهرت تمام دارد. و درملک سواد که اکنون اعمال غازانی میخوانند از او نهرهای بسیار برمیدارند مثل نهر عیسی... و نهر ناحیه که شهر کوفه و ضیاعش بر اوست. (نزههالقلوب ج 3 ص 210).

ناحیه. [ی َ] (اِخ) دهی است از دهستان خانمرود بخش هریس شهرستان اهر. در 11 هزارگزی جنوب غربی هریس و 21 هزارگزی جاده ٔ شوسه ٔ تبریز به اهر واقع است. جلگه است و هوائی معتدل دارد و 258 تن سکنه دارد، آب آن از رودخانه ٔ قراچای و چشمه تأمین می شود. محصولش غلات و سردرختی و حبوبات است. مردمش به زراعت و گله داری مشغولند. صنعت دستی آنها فرش بافی است. راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ص 522).

ناحیه. [ی َ] (اِخ) دهی است از دهستان اوزرود بخش نور شهرستان آمل واقع در بیست و چهار هزارگزی جنوب غربی بلده و چهل و پنج هزارگزی مشرق جاده ٔ شوسه ٔ چالوس (حدود کندوان). کوهستانی و سردسیر است یکهزار تن سکنه دارد و فارسی را به لهجه ٔ مازندرانی تکلم میکنند. آبش از چشمه سار آزادکوه و محصولش غلات و لبنیات و حبوبات و شغل مردانش زراعت و گله داری و هنر زنانش جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. زیارتگاهی به نام شاهزاده محمود و چند زیارتگاه دیگر دارد که بنای آنها قدیمی است. بیشتر ساکنان این ده زمستان را به تهران کوچ میکنند و به کار میپردازند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ص 299).


روسیه

روسیه. [سی ی َ] (اِخ) نامی است که بر امپراتوری وسیع تزارهااطلاق می شود و آن در اروپا و آسیا از سواحل دریای بالتیک تا سواحل اقیانوس کبیر ممتد بوده است. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). رجوع به روسیه ٔ شوروی شود.

روسیه. [ی َه ْ] (ص مرکب) مخفف روسیاه. کسی که بخاطر کارناروا که مرتکب شده شرمنده است:
گر به پیری دانش بدگوهران افزون شدی
روسیه تر نیستی هر روز ابلیس لعین.
منوچهری.
ای ز خجالت همه شبهای تو
روسیه از روز طربهای تو.
نظامی.
زن چو انگور و طفل بی گنهست
خام سرسبز و پخته روسیهت.
نظامی.
و رجوع به روسیاه شود.

فرهنگ معین

ناحیه

جهت، کرانه، جانب، مملکت، کشور، جمع نواحی. [خوانش: (یَ یا یِ) [ع. ناحیه] (اِ.)]

فارسی به عربی

ناحیه

تضاریس، منطقه، اِتِّجاهٌ

معادل ابجد

شهرى در ناحیه سیبرى روسیه

1336

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری